من ضعیف نیستم.
این من هستم
در میان نور روز ایستاده ام
تکیه بر آفتابی خنک
بانگاهی به ابر ها ایستاده ام
من ساده ام،سادگی را از میان برگهایی زرد فهمیده ام
که در هنگامه طلا شدن افتاده اند
من زنده ام در تفکر
من زمانی که بخوابم مرده ام
از نگاه سرد تو ترسیده ام
من زنده ام
من به میزان تمام رویاهای برباد رفته ام خندیده ام
من دیده ام
اشعار سردی که به جای برادرانم سروده ام
بو سیده ام
جای زخمخ سینه ی مادرانی که فراوان رنجیده اند
رنجیده ام
جای سربازانی که داغ خم شدن چشیده اند
چشیده ام،جای تو،جای خودم
زندگی را من اینگونه فهمیده ام